دکتر آرام : روانشناس بالینی و سلامت عضو انجمن روانشناسان آمریکا ، مترجم مولف ، محقق علوم متافيزيك، فرا روانشناسي ، مغناطیس درمانی ، مخترع و مبتکر تکنیک های ویژه تجسم خلاق

ترس

ترس
فرض کنید شخصی در زندگی تان هست که بیست و چهار ساعته با شما است و مدام به شما استرس می دهد مثلاً هر وقت که می خواهید تغییری در زندگی تان ایجاد کنید به شما می گوید:«اگر جای تو بودم این کار را نمی کردم! اگر شکست بخوری چی؟ اگر در قدم اول هزار جور بلا بر سرت بیاید چی؟ اگر کسی که دوستش داری تو را رها کند چی؟».  فرض کنید هربار که می خواهید کاری کنید تا به یکی از خواسته هایتان برسید این شخص زیر گوش شما ویز ویز کند که : «پشیمان می شوی! خواهیم دید چه گندی می زنی». ممکن است الان که این نوشته را می خوانید در دل بگویید من اصلاً چنین شخصی را تحمل نمی کنم و اجازه نمی دهم کسی با من اینطور رفتار کند. اما حقیقت این است که احتمالاً خودتان در بسیاری مواقع با خودتان همینطور صحبت می کنید. کسی که با شما اینطور صحبت می کند همان ترس شما است.

 

ترس های پنهان
بسیاری از ما می دانیم که در برخی مراحل زندگی می ترسیم و این موضوع را انکار نمی کنیم اما اگر متوجه ترس های پنهان خود شوید حتی بیشتر تعجب خواهید کرد که چطور به ترس های خود اجازه می دهید که با انواع و اقسام روش ها بر زندگی شما تسلط یابند و به شما بگویند چه کارهایی را انجام بدهید و چه کارهایی را انجام ندهید. به مثال های زیر توجه کنید:
معمولاً مشکل ترین پروژه ها را تا دقیقه آخر به تعویق می اندازم چون می ترسم نتوانم به خوبی از پس آن بربیایم.
من هیچوقت در مورد نیاز ها و خواسته هایم با شوهرم صحبت نمی کنم و اجازه می دهم خشم و انزجارم از او در من تلنبار شود.
از اینکه به پدرم تلفن بزنم طفره می روم چون می دانم او خیلی مریض و بدحال است و می ترسم اگر به او زنگ بزنم خبرهای بد بشنوم.
من به تمام خواسته های دیگران بله می گویم و هرگز حد و مرز آنان را مشخص نمی کنم چون نمی خواهم کسی را از خود برنجانم.
من در حضور آدم هایی که سرشان به تنشان می ارزد اظهارنظری نمی کنم چون می ترسم احمق و بی تجربه به نظر برسم.
مقابل نامزد/همسرم نمی ایستم و هنگامی که او در حضور دیگران از من انتقاد یا من را سرزنش می کند حرفی نمی زنم چون می ترسم با عصبانی کردن او بعدازظهر مان خراب شود.
من در محل کارم چاپلوسی مافوقم را می کنم و تملق او را می گویم حتی در مواقعی که حق با او نیست و می دانم که پیشنهادهای من سازنده تر و خلاقانه تر است.
من به سختی برای تفریح و فعالیت هایی نظیر مسافرت و تعطیلات و غیره برنامه ریزی می کنم چون می ترسم وقتی مجالی برای این گونه فعالیت ها پیدا کنم پول کافی نداشته باشم.
آیا می دانید که انجام حتی یکی از کارهای بالا مستلزم صرف چه مقدار انرژی فکری، ذهنی و روانی است؟ آیا می دانید تن دادن به یکی از کارهای فوق می تواند چقدر به شما احساس بدی دهد؟ باید بدانید هر چه بیشتر اجازه دهید ترس هایتان تصمیمات و رفتار شما را تعیین کنند انرژی و شور و شوق بیشتری را در زندگانی از دست می دهید.
منشأ اصلی ترس چیست؟
چنانچه می خواهید در نبرد با ترس درونی خود پیروز شوید باید منبع و منشا اصلی آن را بشناسید. بنابراین باید سفری به گذشته کنیم زمانی که نوزادی تازه تولد یافته بودید. زمانی که تازه به این جهان چشم گشوده بودید کامل و بی نقص بودید. مشکل اعتماد به نفس و خودباوری نداشتید. در واقع خیال می کردید مهم ترین فرد روی زمین هستید. شما سرشار از اعتماد به نفس و خوش بینی بودید و از همه مهمتر قلبتان مملو از عشق بود. عشق به خودتان و عشق به هر کسی که سر راهتان قرار می گرفت. سپس یک روز، آن هم احتمالاً وقتی خیلی کم سن و سال بودید اتفاقی بسیار ناراحت کننده برایتان افتاد. شاید کسی شما را ترک کرد و رنجیدید، شاید اولین باری بود که از کسی «نه» شنیدید (احتمالاً از پدر و مادرتان)، شاید از پله افتادید و زانویتان زخم شد، شاید اولین باری بود که کسی سر شما داد زد به این دلیل که خیال می کرد شما همینطور که هستید خوب و عالی و بی نقص نیستید. صرفنظر از اینکه چه اتفاقی افتاد تاثیر بسیار مخربی بر شما گذاشت و شما متحمل درد و رنج زیادی شدید. درست مثل اکثر انسان ها شما هم از درد و رنج متنفر بودید و می خواستید هر چه در توان دارید به کار ببندید تا از بروز آن جلوگیری کنید.
ترس زاده عشق و مخلوق فکر و ذهن شما است و هدفش این است که از شما در برابر درد و رنج محافظت کند. منبع و منشأ اصلی تمامی ترس های شما تنفر از خود یا خودباوری اندک نیست بلکه عشق به خویشتن است. ترس تنها ابزار و وسیله ای است که فکر و ذهن شما برای دور نگه داشتن شما از موقعیت های دردناک مشابه به کار می برد. بخاطر داشته باشید تولد ترس به این خاطر نبوده که با شما دشمنی بورزد بلکه ترس به این دلیل آمد تا حامی و محافظ شما در مقابل درد و رنج باشد. اگر چه بعدها خوشبختی و خوشحالی را نیز از شما گرفت و رویاهای شما را نقش بر آب ساخت. در واقع ترس وانمود می کند که می خواهد ما را از درد و رنج محافظت کند اما آنچه به راستی انجام می دهد این است که ما را از عشق و شور زندگانی محروم می سازد.ترس علامت چیست؟
ترس مانند مادری نگران است که حتی هنگامی که کودک او دست به موز می زند فریاد می زند: «دست نزن! ممکن است دستت را ببرد!». ترس نیز همین است شاید در بسیاری مواقع آنچه ما گمان می کنیم خطرناک است اصلاً خطرناک نباشد بلکه فقط یکی از مراحل و وضعیت های زندگی است اما چون شبیه یکی از موقعیت های رنج آور گذشته ما است که درد و رنج را برای ذهن ما تداعی می کند بنابراین ذهن به این نتیجه می رسد که یکی از همان دردهای قدیمی در راه است و از ترس به عنوان ابزاری برای متوقف کردن ما استفاده می کند.
آیا ترس علامت این است که مرتکب اشتباهی شده ایم؟ پاسخ این خواهد بود «احتمالاً نه!». ترس شما به این معنا است که از منطقه امن خود خارج شده اید و فراتر از قلمروی آّشنا و شناخته شده گام برداشته اید. ترستان به این معنا است که وارد ماجرای تازه ای شده اید که برایتان تازگی دارد. ترس صرفاً واکنشی طبیعی در مقابل رشد و تغییر است. کاملاً طبیعی است که وقتی با چیز نو و جدیدی برخورد می کنیم بترسیم. اما لازم است به ترس خود گوش دهیم تا ببینیم می خواهد به ما چه بگوید.
ترس شما به این معنی نیست که : قدم از قدم برندارید چون خطری در کمین است!
ترس شما به این معنا است که : تا مطمئن نشده اید چه چیز در پیش است ادامه ندهید.
ترس شما به این معنا است که: آماده باشید، خود را مهیا کنید چرا که یکی از رویاهای شما در شرف به حقیقت پیوستن است پس تا آنجا که می توانید از آن حمایت کنید.
ترس شما به این معنا است که: موانعی سر راه شما وجود خواهد داشت. ترس این موانع را به شما نشان می دهد تا بتوانید چاره اندیشی کنید و یک بار برای همیشه از شرشان خلاص شوید.
بسیار مهم است که ترس هایتان را به درستی تعبیر و تفسیر کنید و اجازه ندهید شما را فلج کنند. سپس می توانید از چند راهکار برای مقابله با ترس و تقویت جراتمندی خود استفاده نمایید.
مطالب مرتبط
دیدگاهها

2 دیدگاه

  1. افسون گفت:

    من درحالت عادی ترس وفوبیا ندارم اما زمانی که روی چاکراه ها کار میکنم،می ترسم به خصوص از بیماریها
    حتی یه ترس های بی دلیل و افسردگی میگیرم ،و علائم جسمی در من به وجود میاد که نمیدونم مال پاکسازی هست یا واقعا بیمارم ،دفعه قبل به حدی تو ترس و اضطراب بودم که رهاش کردم وحتی مجبور شدم به روانپزشک مراجعه کنم ،امااینقدر بی قراری در چاکراها پایین داشتم که مجبور شدم شروع کنم الان بی قراری ها بهتره اما دوباره ترس ها شروع شده .و جالب اینجاست که هروقت شروع به پاکسازی میکنم علائم بیماری بالا میاد و من به شدت میترسم یه ترس وحشتناک حتی در مورد بیماری بقیه نگران میشم ،خودم فکر میکنم این چیزی هست که در من وجود داره وبا پاکسازی بالا میاد و خودشو نشون میده

    • aramgroup گفت:

      سلام و درود بر شما
      ابتدا مهم است بدانیم دارید از چه روشی روی چاکراهای خودتان کار میکنید
      چون اگر اصولی نباشید باعث بروز مشکلات در درون شما میشود