حدس بزنيد..
حدس بزنيد چه کسي براي شام ميآيد؟
فهرست مطالب مقاله
تا اوايل دهه 1950، اگر پرسيده ميشد، “چه کسي براي شام ميآيد؟”، قلب مامان و بابا از ترس سنگکوب ميکرد.
بسياري از افراد نسل پس از جنگ جهاني دوم، اولين اشخاص در خانواده بودند که دوستي با رنگي متفاوت را به
خانه خود ميآوردند.
ولي اکنون همين نسل، پدر و مادر هستند و بسياري از آنها به بچههاي خود که در حال بازي “حدس بزن چه کسي
امشب براي … ميآيد؟” مينگرند.
آنها ميدانند هر کس آن روز عصر کسي را در کنار ميز شام خود بنشاند و غذايش را با او سهيم شود، احتمالا
خواهد توانست درکشان از جهان را گسترش دهد. بسياري از روابط دوستي شان که بعضي از آنها سه دهه
طول کشيده است، بين دو فرد از دو فرهنگ متفاوت است…
بعضي اوقات ما گيج ميشويم و به جاي گوش فرا دادن به قلبمان، به افراد بي عاطفه گوش ميدهيم.
من خودم در صف مقدم اين نسل جديد بودم و همين مسئله سبب شد جهان منظرهاي متفاوت برايم داشته باشد.
در آن زمان حقوق مدني تنها در کتب تاريخ معاصر ما ديده ميشدند، ولي هنوز در جامعه ما به معناي
واقعي به کار گرفته نميشدند.
در دبيرستان ما شش دختر آفريقايي آمريکايي بودند. يکي از آنها که ليسي نام داشت توسط خانواده اش
به برمودا فرستاده شده بود تا در ايالات متحده تحصيل نمايد.
کمد ليسي کنار کمد من بود و ما هر روز کلي از وسايلمان را درون کمدمان قرار ميداديم و اگر لازم بود وسايل
مورد نياز را از درون آن بيرون ميآورديم. هنگام انجام اين کار مدتها با هم حرف ميزديم.
تابستانها را در برمودا سپري ميکردم، چون مادرم که يک آسيب شناس گفتاري است در آنجا کار ميکرد.
کار او آموزش يک دختر کوچک بود که دختر يکي از اعضاي پارلمان برمودا و زن او بود. هر موقع در مورد ب
رمودا صحبت ميکرديم، دلتنگي ميکرد و ياد آنجا ميافتد. من نيز مثل او دلم تنگ ميشد.
بعضي اوقات به هم ميگفتيم که به چه راحتي برمودا را از دست داديم و تقريبا اشک از چشمانمان
جاري ميشد. بعد همديگر را در آغوش ميکرديم و با هم زير خنده ميزديم.
يک روز درست قبل از ناهار داشتيم کنار کمدهايمان با هم صحبت ميکرديم که معلوم شد ليسي مردي که مادرم به
دخترش آموزش ميدهد را ميشناسد. به من گفت که اخيرا در پارلمان برمودا مناظرات بسيار شديدي رخ داده است،
چون بعضي از نمايندگان پارلمان فکر ميکنند که “سياهپوستان نبايد به عنوان کارمندان فروش در
فروشگاههاي فرانت استريت به کار گرفته شوند.”
با ساده لوحي از او پرسيدم، “چرا نبايد استخدام شوند؟”
او نيز جواب داد، “چون سياهپوستان باعث ميشوند توريستها از آنجا رانده شوند.”
يادم ميآيد که اين موضوع برايم عجيب به نظر ميآمد.
ولي هر دو به اين مسئله خنديديم و بعد از آن ديگر خيلي در مورد آن فکر نکردم.
در آن روزها چيزي که برايم جالبتر بود، توصيف ليسي در مورد صحنه مردم در برمودا هنگام آمدن به سر قرار عاشقانه بود.
او چند محل را نام برد که مردم محلي براي ديدن يکديگر به آنجا ميآيند.
در حين رفتن به سالن غذاخوري، گفتگوي دخترانه خود را در مورد اين موضوع ادامه داديم.
خواستم نام بعضي از نقاط مرموز و خطرناک برمودا که ليسي ذکر کرده بود را يادداشت کنم.
به همين خاطر از ليسي دعوت کردم همراه من به سر ميز من و چند تا از دوستان هم تيپ خودم بيايد.
او لبخند زد و مودبانه تقاضاي من را رد کرد و گفت، “نه، ولي اگر دوست داري، واقعا خوشحال ميشويم سر ميز ما ب
يايي و با بنشيني.” بدون اينکه در مورد اين پيشنهاد فکر کنم، قبول کردم و کنار او و چند تا از دوستان سياهپوست ب
رمودايي او نشستم.
هنگام خوردن غذا بحث گرمي بين ما در مورد محلهاي مختلف برمودا مثل مهمانخانه شراب، سالن بستني، ميخانه
اسب سفيد و چند محل ديگر که هرگز چيزي در مورد آنها نشنيده بودم، صورت گرفت.
چگونه می توانم در این دوره شرکت کنم ؟
این دوره به صورت حضوری می باشد و در موسسه تجسم خلاق به نشانی :
تهران ، میدان هفت تیر ، خیابان قائم مقام فراهانی پلاک ۳۹ ط اول
برگزار می شود.
در صورت هرگونه سوال می توانید با واحد پشتیبانی ما به صورت تلفنی و تلگرام ارتباط بگیرید.
واحد پشتیبانی و راه ارتباطی با مرکز تجسم خلاق
۰۲۱۸۸۳۰۲۵۲۳
۰۹۰۱۱۵۹۴۹۴۳
کانال تلگرام مجموعه تجسم خلاق
صفحه اینستاگرام مجموعه تجسم خلاق
این دوره توسط دکتر آرام به صورت حضوری برگزار می شود. علاقمندان برای شرکت در دوره با مرکز تجسم خلاق تماس بگیرند.