عرفان کوانتومی
عرفان کوانتومی
فهرست مطالب مقاله
فیزیکدان انگلیسی سر آرتور ادینگتون این تصور را که عرفان و فیزیک بیش از ارتباطی مجازی داشته باشند رد میکرد.
ادینگتون این وسوسه و این را که چرا احساس میکند باید از آن پرهیز کرد، توضیح داده است:
ما باید نسبت به تمایل تقلیل خدا به دستگاهی از معادلات دیفرانسیل ظنین باشیم.
به هر قیمت باید از این فاجعه دوری کرد.
اکتشافات علمی بعدی هر قدر هم که شاخههای فیزیک را گسترش دهند،
باز هم به دلیل ماهیتشان نمیتوانند از زمینهای که در آن وجود دارند،تخطی کنند.
عرفان کوانتومی مدعی است که در قوانین مکانیک کوانتومی آرائی عرفانی مانند
آن چه در برخی سنن دینی یا در باورهای عصر جدید یافت میشود،دیده میشود.
این دعوی از مسئله اندازهگیری سرچشمه گرفته است،که به نقش ظاهراً خاصی که ناظر در مکانیک کوانتومی ایفا میکند مربوط میشود.
شکاکان برای رد این دعوی که نظریه کوانتومی ممکن است از باورهای عرفانی حمایت کند،
از اصطلاح تحقیرآمیز شیادی کوانتومی استفاده کردهاند.
در حالی که عرفان کوانتومی به مثابه توصیف نسبتاً بیطرفانه آرایی به کار برده شده است که
نظرات عرفان شرقی و فیزیک کوانتومی را با هم ترکیب میکند.
باید یادآوری کرد که قوانین فیزیک کوانتومی پیشبینی محاسبهپذیرها را با محاسبه امکانپذیر میسازد و این پیشبینیها را میتوان با دقت بسیار زیاد با آزمایش مورد آزمون قرار داد.
فیزیک کوانتومی در این ویژگی با تمام نظریههای فیزیکی دیگر هم سهیم است،اما باورهای عرفانی در آن سهمی ندارند.
1- تاریخ
در بسیاری از سنن عرفانی، ذهن شعورمند را هستی مستقلی میدانند که در عرصهای وجود دارد که با قانون فیزیکی توصیف نمیشود.
برخی افراد مدعیاند که توصیف جهان فیزیکی از سوی مکانیک کوانتومی از این نظر حمایت میکند.
دلیل این امر آن است که مکانیک کوانتومی قبل از آن که تجربه ناظر را توصیف کند به تفسیر نیاز دارد.
هر چند ذرات و میدانها با تابع موج توصیف میشوند،اما نتایج مشاهدات با اطلاعات کلاسیک که نتیجه را به شما میگویند توصیف میشوند.
اطلاعات مربوط به مشاهدات در تابع موج نیست،بلکه دادههای کاتورهای اضافی است.
تابع موج فقط احتمال به دست آوردن برآمدهای مختلف را میدهد و فقط هنگامی که اندازهگیری میشود به احتمال تبدیل میگردد.
ماهیت مشاهده در مکانیک کوانتومی اغلب نکتهای محل بحث بوده است،
زیرا مکانیک کوانتومی تجربههای ناظران را با اعداد مختلفی که از آنها برای توصیف اشیاء مادی استفاده میکند، توصیف مینماید.
به استثنای لوئی دوبروی (Louis DeBroglie) و آلبرت اینشتاین که معتقد بودند مکانیک کوانتومی،
تقریبی آماری به واقعیتی عمیقتر است که تعینی است، اغلب بنیانگذاران مکانیک کوانتومی معتقد بودند که این مسئله کاملاً فلسفی است.
اوژن ویگنر از این هم پیشتر رفت و آن را صراحتاً به مثابه روایت کوانتومی مسئله ذهن/ جسم مطرح ساخت.
1-1- مسئله ذهن/ جسم در مکانیک نیوتنی
در درون مکانیک نیوتنی پرسش از شعور،پرسش چندان رمزآلودی به نظر نمیرسد،
زیرا محتوی ذهن را میتوان بر اساس موضع و سرعت اتمهای مغز شناخت.
دانستن،حالت اتمها آینده را معین میسازد،
بنابراین در معنایی تحقیقگرایانه (verificationalist)، تمام ابعاد اندازهپذیر رفتار شعورمندانه را معین میسازد.
اما در جهان نیوتنی،تردیدهایی فلسفی وجود دارد.
اتمهایی که مغز را تشکیل میدهند ثابت باقی نمیمانند،و در برخی آزمایشهای ذهنی طراحیشده،ممکن است ذهن و مغز با هم خلط شوند.
مثلاً هنگامی که نمونه دیگری از ناظر ذیشعور نیوتنی با نسخهبرداری
از تمام مواضع و سرعتهای اتمها ساخته شود، معلوم نیست که جریان تجربه شعورمندانه برای ناظر به کدام سمت خواهد رفت.
اگر شعور فقط به یک طرف برود،کپی ما رخدادی فلسفی به جای خواهد گذاشت،بدون آن که شعوری داشته باشد.
اما اگر شعور به هر دو سو برود،
هر دو ناظر در یک حالت شروع میکنند،به نحوی که تجربه ذهنی شعورمندانه پس از تقسیم به اطلاعاتی اندکی بیشتر برای توصیف نیاز دارد-
اندکی که به شما میگوید شعور کدام مسیر را در پیش خواهد گرفت.
ارزش این اطلاعات اندک برای کپی از نظر ذهنی بسیار مهم است- آینده را پیشبینی میکند-، اما این اندک در مواضع و سرعتهای اتمها نیست.
1-2- مشاهده در مکانیک کوانتومی
بر خلاف مکانیک کلاسیکی،در مکانیک کوانتومی،راه سادهای برای تشخیص حالت راستین جهان وجود ندارد،به ویژه حالت ناظر نامعین است.
تابع موج کوانتوم مکانیکی گسترش مییابد و برهمنهشی باز هم بزرگتر از جهانهای متفاوت را توصیف میکند.
ناظری را که برهمنهش را مشاهده میکند
میتوان چونان برهمنهش ناظران مختلفی توصیف کرد که چیزهای متفاوتی را میبینند،
اما در تجربه عملی،ناظر هرگز برهمنهش را تجربه نمیکند،بلکه همیشه احساس میکند که یکی از برآمدها با قطعیت روی داده است.
این تناقض ظاهری میان توصیف تابع موج و تجربه کلاسیکی را مسئله مشاهده مینامند و بنیانگذاران اولیه مکانیک کوانتومی از آن آگاه بودند.
1-3- ناپیوستگی و تفسیرهای جدید
جنبههای فیزیکی تفسیر مکانیک کوانتومی را هیو اورت سوم (Hugh Everett III) روشن ساخت که تفسیری یکسره مکانیستی ارائه کرد.
در توصیف اورت، کل عالَم تابع موجی بسیار بزرگ است که امکان کثرتی سرگیجهآور از جهانها را توصیف میکند.
در این صورتبندی،ناظران کامپیوترها یا وسایل اندازهگیری دیگری تلقی میشدند که خاطرات آنها روی نوار مغناطیسی نوشته میشد.
برای فهم تجربههای ایشان، روی پاسخی متمرکز میشوید که این ناظران به پرسشهای طرحشده از سوی ناظر خارجی میدهند.
اورت معتقد بود که این محور استدلال نشان میدهد که هر مسئله تفسیری در مکانیک کوانتومی یکسره فلسفی است،
زیرا وی میتوانست نشان دهد که تناقضی میان تحول تعینی تابع موج و کاتورگی ذهنی که ناظران حس میکنند،
هنگامی که با استفاده از خود نظریه تحلیل شود، وجود ندارد.
از آن جا که توصیف فیزیکی در تصویر اورت تابع موج تعینی است،
موضوع تفسیر فقط هنگامی دارای اهمیت است که تجربه ناظر تحلیل میشود.
پاسخ به پرسش «این ناظر چه میبیند؟» فقط به همان اندازه مبهم است که مشخصات ناظر غیردقیق است.
حالت ناظر تصویر به شدت ابعادی و خاص تابع موج است،
اما تمام قسمتهای تابع موج یک ناظر منفرد را توصیف نمیکنند- فقط آن قسمتهایی چنین میکنند که گذشته منسجمی از حافظه را توصیف میکنند.
در تصویر اورت، تفسیر توضیح است، به شما میگوید که کدام ناظر را بررسی میکنید.
اما توصیف ناظر اکنون بخش بزرگی از توصیف جهان است- و شامل اطلاعات اضافی بسیاری میشود که در تابع موج اصلی وجود ندارد.
1-4- تفسیرهای عرفانی
توصیف ناظر در رویکردهای فروپاشی،مانند آن چه در رویکرد کپنهاگی آمده،
همیشه شامل اطلاعاتی اضافی میشود، اطلاعاتی که برآمد تمام رویدادهای کاتورهای در گذشته را مشخص میسازد.
این اطلاعات به پرسش «کدام ناظر؟» در تعبیر جهانهای بسیار و به همین نحو
به پرسش «کدام برآمدهای اندازهگیری گذشته؟» در تعبیر کپنهاگی پاسخ میدهد.
وجود اطلاعات فراوان اضافی را به مثابه مؤلفه عرفانی مربوط به شعور تفسیر کردهاند،
زیرا اینها دادههایی هستند که به ناظر مربوط میشوند، نه به مادهای که ناظر از آن ساخته شده است.
از آن جا که اینها شامل اطلاعات بسیاری در جهان میشوند،
کامل تلقی کردن توصیف کوانتوممکانیکی به ارزیابی مجدد و پرهیاهوی ماهیت ناظر منتهی میگردد.
2- شعور موجب فروپاشی میشود
«شعور موجب فروپاشی میشود» نام تعبیری از مکانیک کوانتومی است که بر اساس آن مشاهده از سوی ناظر ذیشعور، علت فروپاشی تابع موج است.
دخالت شعور به اختصار به شرح زیر است:
«قواعد مکانیک کوانتومی صحیح هستند،اما فقط یک سیستم وجود دارد که میتوان آن را با مکانیک کوانتومی مورد بحث قرار داد، یعنی کل جهان مادی.
ناظرانی خارجی وجود دارند که نمیتوان آنها را در درون مکانیک کوانتومی مورد بحث قرار داد،
یعنی اذهان انسانی (و شاید حیوانی) که اندازهگیریها را روی مغز انجام میدهند و موجب فروپاشی تابع موج میشوند.
این تفسیر فرآیند فروپاشی تابع موج را (به طور مستقیم، غیرمستقیم، یا حتی جزئی) به خود شعور منتسب میسازد.
اما این نظریه توضیح نمیدهد که چه چیزهایی برای فروپاشی تابع موج از شعور کافی برخوردارند
(«آیا تابع موج برای جهش هزاران میلیون سال منتظر بود تا جانوری تکسلولی پدیدار شود؟)
یا آیا میباید کمی بیشتر منتظر یک اندازهگیر بسیار بهتر- که دارای درجه دکتری باشد- میماند؟»).
تا زمانی که مسئله شعور حل نشود،این که چه جیزی میتواند شعور داشته باشد و چه چیزی نمیتواند تعریف نشده باقی میماند.
ممکن است معلوم شود که طبق این تعریف دستگاههای اندازهگیری را هم میتوان ذیشعور تلقی کرد.
میتوان با گفتن این که فروپاشی در نخستین ناظر «ذیشعور» روی میدهد فروپاشی ناشی از شعور را پاسخ پیشنهادی به آزمایش فکری دوست ویگنر دانست.
نظریه ویگنر
ویگنر معتقد بود برای فرآیند فروپاشی شعور لازم است.
برای تبیین آزمایش فکری دوست ویگنر چند راه احتمالی وجود دارد که در برخی از آنها لازم نیست که شعور از فرآیندهای فیزیکی متفاوت باشد.
مطالعات اخیر در مورد ناپیوستگی کوانتومی (quantum decoherence) تأکید بر
«ناظر ماکروسکوپیک» را که ابتدا در زبان تعبیر کپنهاگی نظریه کوانتومی برای اغلب سیستمها مطرح گردید کاهش میدهد.
ناپیوستگی کوانتومی در مورد سیستمهایی که کنترلی کوانتومی نظیر آزمایش گربه شرودینگر
یا آن طور که طرفداران CCC میگویند مغز انسان بر آن حاکم است،به کار نمیرود.
بحث علمی مدرن به تلاش برای کمّیسازی این امر تحول یافته است که
سیستمهای کوانتومی چگونه به دلیل اندرکنشهایشان با محیط اطراف ناپیوستهاند.
این امر دیدگاهی یکیشده ارائه میکند که سیستمهای کوانتومی مجاور، حمامهای گرمایی و دستگاه اندازهگیری را بر یک پایه مورد بحث قرار میدهد.
هر چند ناپیوستگی در مورد این که مکانیک کوانتومی چگونه موجب پیدایش جهان کلاسیک در کل میشود به ما تصوری میدهد،
اما ناپیوستگی فلسفه نیست و ادعای ارائه راه حل برای ابعاد فلسفی مسئله اندازهگیری را ندارد.
3- انتشار
ابعاد ضدشهودی فیزیک کوانتومی در دهه 1970 با تائوی فیزیک (The Tao of Physics) فریتیوف کاپرا (Fritjof Capra) منتشر گردیدند
که در آن کاپرا تشابههای میان فیزیک کوانتومی و اصول آموزههای عرفانی شرقی را بررسی میکند.
این را در دهه 1980، شبهعلم هیندوتوا (Hindutva) اتخاذ کرد که بر اساس بیانات ویوهکاناندا (Vivekananda) گسترش یافته بود که ادعا میکرد:
«نتایج علم مدرن همان نتایج ودانتا هستند که نسلها قبل به آن رسیده بودند».
این شبهعلم مفاهیمی از فیزیک، مانند گرانش، الکتریسیته، مغناطیس و نیروهای دیگر را با مفهوم ودانتیک پرانا ترکیب میکرد.
فیلم «ما… چه میدانیم؟» در سال 2004 از نظرات مربوط به مکانیک کوانتومی در میان علوم دیگر در زمینه عصر جدید به طرز بحثبرانگیزی استفاده کرد.
نظریههای ذهن کوانتومی موجب پیدایش مفاهیمی مانند مراقبه کوانتومی شدهاند که
در آنها برای روشهای مراقبهای مبنایی علمی فرض شده است که جریان اصلی علم از آن حمایت نمیکند.
در میان این نظریهها شفای کوانتومی قرار دارد که مدعی آن است که ذهن از طریق اثرات کوانتومی میتواند بدن را شفا دهد.
شفای کوانتومی به درهمتنیدگی کوانتومی (quantum entanglement) و اثر ناظر توسل میجوید تا ادعا کند
که ذهن شفاگر میتواند بر بدن شخص دیگر اثر بگذارد.
چندین روش معاصر عصر جدید از جمله انرژتیک های ماتریسی، لمس کوانتومی و انرژیهای کوانتومی، در این مقوله قرار دارد.
4- رد عرفان کوانتومی از سوی فیزیکدانان و عارفان
چندین نفر از بنیانگذاران فیزیک کوانتومی از جمله نیلز بوهر (Niels Bohr)، ورنر هایزنبرگ (Werner Heisenberg)، اوژن ویگنر (Eugene Wigner) و اروین شرودینگر (Erwin Schrödinger)
به ارتباط میان مکانیک کوانتومی و عرفان علاقمند بودند.
آنها احساس میکردند که مکانیک کوانتومی بازبینی دقیق نقش تجربه آگاهانه در جهان فیزیکی را ایجاب میکند.
بر خلاف آنها، فیزیکدان انگلیسی سر آرتور ادینگتون (Sir Arthur Eddington)
این تصور را که عرفان و فیزیک بیش از ارتباطی مجازی داشته باشند رد میکرد.
ادینگتون این وسوسه و این را که چرا احساس میکند باید از آن پرهیز کرد، توضیح داده است:
«ما باید نسبت به تمایل تقلیل خدا به دستگاهی از معادلات دیفرانسیل ظنین باشیم.
به هر قیمت باید از این فاجعه دوری کرد. اکتشافات علمی بعدی هر قدر هم که شاخههای فیزیک را گسترش دهند،
باز هم به دلیل ماهیتشان نمیتوانند از زمینهای که در آن وجود دارند ».
در پاسخ به نتایج نقضهای نامعادله بل، نتایجی که تعبیرهای متغیر پنهان را مورد تغییر میدهند هاینتز پاگلز (Heinz Pagels) فیزیکدان
به صراحت هر ارتباطی را میان پدیده فراطبیعی که معمولاً به عرفان نسبت داده میشود و مکانیک کوانتومی رد کرده است. وی مینویسد:
«برخی از حامیان کار بل، هنگامی که با نامعادله بل روبرو شدهاند ادعا کردهاند که
تلهپاتی یا این مفهوم عرفانی که تمام اجزاء جهان آناً با هم در ارتباطند توجیه شده است.
دیگران میگویند این ارتباط سریع تر از سرعت نور را نشان میدهد.
این بیارزش است؛ نظریه کوانتومی و نامعادله بل هیچ چیزی از این نوع را نشان نمیدهند.
افرادی که چنین ادعاهایی مطرح میسازند تخیل آرزومندانه را با فهم عوضی گرفتهاند.
اگر آزمایش بل را دقیقاً بررسی کنیم، مکر خدا را خواهیم دید که تاسی میاندازد که تأثیرات ناجایگزیده بالفعل را حذف میکند.
نظریه تام هیوستون:
تام هیوستون (Tom Huston)، در بررسی فیلم عرفانی کوانتومی «ما… چه میدانیم؟» برای مجله What is Enlightenment نوشته است:
«فیزیک کوانتومی با تحلیل انتزاعی و نمادین جهان فیزیکی- فضا، زمان، ماده، و انرژی- تا ظریفترین مرتبه، با خلأ کوانتومی سر و کار دارد.
عرفان با درک مستقیم سرچشمه متعالی تمام آن چیزها سر و کار دارد.
فیزیک کوانتومی نظامی ریاضی است که شامل مطالعه فکری شدید میشود،
و عرفان رشتهای معنوی است که به استعلای ذهن عقلانی میپردازد.
ظاهراً فقط تفسیر فیزیک با تسامح بسیار و تفسیر عرفان با تسامح بیشتر است که حمایت از همگرایی این دو را ممکن میسازد-
و پنجرهای به سوی این تصور باز هم بیحسابتر میگشاید
که با نوشیدن جرعهای از این شراب عرفانی-کوانتومی قادر خواهید بود واقعیت خود را خلق کنید».
5- اقتباسها
در سال 1998، دیپاک چوپرا به دلیل «تفسیر منحصر بفرد خود از فیزیک کوانتومی به نحوی که در مورد زندگی، آزادی و تلاش برای سعادت اقتصادی به کار میرود،
برنده جایزه اقتباس ایگ نوبل (Ig Nobel Prize) گردید. وی به دلیل نوشتههایی مانند آن چه در پی میآید به این «افتخار» نائل آمد:
«شفای کوانتومی شفای ذهنبدن از سطح کوانتومی است.
یعنی از سطحی که در سطح حسی مشهود نیست. بدنهای ما در نهایت عرصه اطلاعات، هوش و انرژی هستند.
شفای کوانتومی شامل تغییری در عرصههای انرژی و اطلاعات میگردد
به نحوی که موجب تصحیح در تصوری شود که به خطا رفته است.
بنابراین، شفای کوانتومی شامل شفای شکلی از شعور، ذهن، میگردد تا به تغییرانی در شکلی دیگر از شعور، یعنی بدن، منتهی شود». دیپاک چوپرا
5-1- فلسفه کوانتومی
علاوه بر اقتباسات عرفانی از نظریه کوانتومی، متفکران پسامدرن/پساساختگرا نیز به دلیل ارجاعات شبهعلمی به مکانیک کوانتومی مورد انتقاد قرا گرفتهاند.
یک نمونه آن ماجرای ساکال (Sokal Affair) در سال 1996 است که آلان ساکال (Alan Sokal) در مجله پسامدرنیستی Social Text مقاله مطایبهآمیزی به نام
«عبور از مرزها: به سوی هرمنوتیک تغییر پذیر گرانش کوانتومی» منتشر کرد
(که به گرانش کوانتومی، گسترش نظریه کوانتومی اشاره دارد). پذیرش این مقاله بیارزش از سوی ویرایشگران، جایزه اقتباس ایگ نوبل را در سال 1996 برای ایشان به همراه آورد.
ساکال و ژان بریکمون (Jean Bricmont) در کتاب خود موسوم به مزخرف شیک (Fashionable Nonsense) به انتقاد جدی از استفاده از علم از سوی متفکران پسامدرن ادامه دادند.