تابستان پارسال..

فهرست مطالب مقاله

ناگهان تابستان پارسال اتفاق خاصي افتاد

بعد از آن، در تابستان يکي از سال‌ها در حال رفتن به يک جلسه بودم. مدتي بود که در فکر اين جلسه بودم. ناگهان يک نوع احساس شادي قوي را در قلبم احساس کردم که برايم عجيب بود. علتش چه بود؟ فقط از سوي انجمن ملي مديران اجرايي زن به عنوان سخنران سال انتخاب شده بودم و قرار بود براي سخنراني صبح به نقاط مختلف کشور سفر کنم. در واقع من را به يک ناهار دعوت کرده بودند تا با مدير اجرايي و هماهنگ ساز اين سفر ملاقات کنم.
چرا شادي من مثل شادي هميشگي نبود؟ چرا ساعت را اشتباه خواندم و يک ساعت دير به رستوران رسيدم؟ چرا وقتي صورت غذا را باز کردم، نسبت به غذا احساس بي ميلي مي‌کردم؟ چرا وقتي آنها با خوشحالي در مورد برنامه هيجان انگيز سفر صحبت مي‌کردند، نمي‌توانستم تمرکز کنم؟ چرا وقتي قرار شد به آنها پاسخ دهم، حالت رواني خوبي نداشتم؟ …

تابستان پارسال..

کف دستانم آنقدر عرق کرده بود که روي پيش بندم ريخته بود و آن را کاملا خيس کرده بود. با هر ترفندي بود خودم را به آن راه زدم و از آنها عذرخواهي کردم. به سرعت خودم را به حمام رساندم و آن دو خانم ديگر را در ميز غذا تنها گذاشتم که با تعجب به هم نگاه مي‌کردند. مطمئن هستم چرا انجمن من را انتخاب کرده بود. دو طرف دستشويي را گرفتم و به آن تکيه زدم. به آرامي به آينه نگاه کردم. غريبه‌اي را در آينه ديدم که صورتش مثل يک غول وحشت زده ولي آرايش کرده شده بود. چه اتفاقي داشت برايم مي‌افتاد؟