ته گودال بدبختيها افتادم
ته گودال بدبختيها افتادم
فهرست مطالب مقاله
در ماه نوامبر، اين غم من تبديل به مشکلي حاد شد. وقتي به گئورگيو گفتم که ميخواهم
به هر قيمتي شده از غم نجات يابم، او ترسيد.
وقتي با او به سمت پارکي که در همان نزديکي بود پياده روي ميکرديم، او دستم را
صميمانه گرفت، چون به او گفتم
هر ماشيني که ميگذرد ميتواند به من برخورد کند و من را از غم نجات دهد.
در پارک، من به تخته سنگها نگاه ميکردم و در ذهنم تک تک آنها را اندازهگيري ميکردم.
پيش خودم محاسبه ميکردم که آيا به اندازه کافي آن تخته سنگ سنگين است
تا اگر روي سرم فرود آياد من را فورا
خلاص کند يا خير.
ميدانستم که اينها افکار مغشوش ذهني هستند که به گفته پزشکم، موقتا باعث افسردگي من شدهاند.
ولي زماني که حتي پنج دقيقه بعد تا ابد برايم طول ميکشيد، ديگر افسردگي موقت برايم معني نداشت و
نميتوانستم از اين سرزمين بيگانه نجات يابم…
ماه دسامبر هم آمد و دماي هوا به زير صفر رسيد.
اکنون مثل يک هزارپا که سنجاقي به شکمش فرو رفته است، روي تخت
به خود ميپيچيدم. از آنجا که نتوانسته بودم صندوق را باز کنم و قبضها را بردارم، آنها را پرداخت نکرده بودم.
به همين علت شرکتهايي مثل آب، گاز و مخابرات خدماتشان را قطع کردند. و اينجا بود که براي يک بار هم که
شده، گئورگيو نتوانست به من کمک کند. به علت اينکه انگليسي زبان مادري اش نبود، برايش سخت بود
که با اين شرکتها تماس بگيرد و توضيح دهد که اين صرفا يک اشتباه بوده است و چک آنها ارسال خواهد شد.
چند سال قبل، زماني که خدمتکار هواپيما بودم، يک بار از مربي پرسيدم،
“وقتي هواپيما سقوط کرد، تا چه مدت بايد
در هواپيماي در حال سقوط براي کمک به مسافران بمانيم؟” او پاسخ داد،
“تا زماني که آتش سوزي يا آب داغ قابل تحمل باشد.”
خوب وضعيت من نيز مثل يک هواپيماي در حال سقوط بود. گرماي آتش خيلي زياد بود و آب نيز کاملا جوش بود.
تحملش خيلي سخت بود. تا آنجا که ميتوانستم شک را از خود دور کردم. با فيل تماس گرفتم و به او حقيقت را گفتم.
يعني به او گفتم به گفته پزشکان از “افسردگي حاد” رنج ميبرم.
آيا فيل ميتوانست با باز کردن صندوق پستي، پرداخت صورتحسابها از پول خودم و ارسال چکها به کشور زادگاهم به من
کمک کند؟ در اينصورت گئورگيو ميتوانست دستم را بگيرد تا چکها را امضا کنم.
انگار که به فيل گفته بودم دندانم درد ميکنم و آسپرين ميخواهم. او پاسخ داد، “حتما، ليل. به تو کمک ميکنم.”
سپس سعي کرد با همنشيني و دلداري، به من آرامش دهد. به من گفت، “بسياري از نويسندگان بزرگ مثل آلبرت کاموس،
ويليام استيرون، ويرجينيا ولف، جک لندن و ارنست همينگوي دچار افسردگي حاد شده بودند.”
از تلاش او براي کمک به من قدرداني کردم، ولي ديگر توان فکر کردن در مورد اين مسائل را نداشتم. علاوه بر اين
او فراموش کرده بود که بگويد، سه هنرمند آخر مذکور که ديگر در قيد حيات نيستند، با دست خودشان مشکلشان را حل کردند.
در اواسط ماه دسامبر، توانستم طوفان زوزه کشاني که در مغزم بودم را براي مدت کوتاهي آرام سازم تا طي اين چند ماه
بتوانم براي اولين بار به صورت راحت و به دور از مشکلات رواني فکر کنم. يک لحظه نور ضعيفي را
در اعماق تاريکي ديدم. احساس کردم از فيل و گئورگيو به خاطر کمکشان مملو از سپاسگذاري شده ام.
اين قدرت باور نکردني دوستي بود که سرتاسر وجود من را احاطه کرده بود.
در هفتههاي بعد، جرقههايي از افکار منطقي به ذهنم خطور کرد.
در اين لحظات به دو دوست عزيزم و اينکه چطور صد در صد توانايي خود را براي کمک به من به کار گرفتند.
هر کدام از آنها سهمي متفاوت داشتند. گئورگيو يک انسان مهربان، دوست داشتني و صبور بود، ولي نميتوانست
اخطار صوتي شرکت IRS را بفهمد و آن را به من بگويد. يا او نميتوانست با شرکت مخابرات، سازمان
آب و برق و غيره انگليسي صحبت کند. فيل يک نويسنده با استعداد و هنرمند بود، ولي حتي اگر ميخواست
از يک گربه نگهداري کند بايد سراغ کامپيوتر خود ميرفت و برنامه نويسي ميکرد.
اکنون از صميم قلب اعتقاد دارم که دوستان کانالي هستند که خداوند از طريق آن به بندگانش کمک ميکند.
بدون يکي از همين دوستانم، زندگي ام که آن را با دقت زياد شکل داده بودم، خرد ميشد؛ و بدون آن يکي، شايد
حتي زنده نميماندم که زندگي داشتم باشم
چگونه می توانم در این دوره شرکت کنم ؟
این دوره به صورت حضوری می باشد و در موسسه تجسم خلاق به نشانی :
تهران ، میدان هفت تیر ، خیابان قائم مقام فراهانی پلاک ۳۹ ط اول
برگزار می شود.
در صورت هرگونه سوال می توانید با واحد پشتیبانی ما به صورت تلفنی و تلگرام ارتباط بگیرید.
واحد پشتیبانی و راه ارتباطی با مرکز تجسم خلاق
۰۲۱۸۸۳۰۲۵۲۳
۰۹۰۱۱۵۹۴۹۴۳
کانال تلگرام مجموعه تجسم خلاق
صفحه اینستاگرام مجموعه تجسم خلاق
این دوره توسط دکتر آرام به صورت حضوری برگزار می شود. علاقمندان برای شرکت در دوره با مرکز تجسم خلاق تماس بگیرند.