دست دادن زيبا!
دست دادن زيبا!
فهرست مطالب مقاله
اکنون وارد قلمرويي ميشويم که در آن اولين تماس بسيار رقص گونه انسانها با هم رخ ميدهد. اين تماس رقص گونه،
همان دست دادن است. از نظر روانشناسی (Psychology) در بعضي جوامع، دست دادن بسيار پراهميتتر از
يک قرارداد بيست برگي است.
مثلا در ناحيه الماس از نيويورک، ميليونها دلار گوهر گرانبها خريد و فروش شده و مورد معامله قرار ميگيرد.
ولي اين کار با قرارداد انجام نميشود، بلکه افراد فقط به هم دست ميدهند. اگر شما به مفاد قرارداد عمل نکنيد،
افراد اين ناحيه از نيويورک از طريق قانون اقدام ميکنند.
ولي اگر اعتماد طرف مقابل و حرمت دست دادن را بشکنيد، مردم حاضرند هر بلايي سر شما بياورند! و همين
براي تازه کارها کافي است!…
از نظر روانشناسی (Psychology) دست دادن نوعي قرارداد کوچک بين دو شخص است. اجازه دهيد در اين
ارتباط صحبت کنيم. مثلا معني دست دادن ميتواند اينگونه باشد: “سلام، من يک يا دو دقيقهاي
ميتوانم با شما گفتگو کنم. شايد از همديگر خوشمان آمد.”
دستتان را به نشانه دوستي دراز ميکنيد از نظر روانشناسی (Psychology) اولين لحظاتي که سطح پوست شما
سطح پوست شخص ديگر را لمس ميکند، هزاران سيگنال زير آستانه اي از خود منتشر کرده يا دريافت ميکنيد.
از نظر روانشناسی (Psychology) خيليها شل دست ميدهند، در نتيجه اين ترديد شما در گوش آشناي جديدتان
نجوا ميکند، “من يک شخص بازنده و انفعالي هستم و توانايي زيادي در جذب مردم ندارم.
علاوه بر اين از ملاقات شما اصلا خوشم نميآيد. از نظر روانشناسی (Psychology) ” محکم دست دادن هم خيلي بهتر از شل دادن نيست.
وقتي دست اين آشناي جديد را به شدت فشار ميدهيد، در واقع در گوش او داد ميزنيد، “واقعا درونم پر تلاطم است
و سعي ميکنم هر طوري هست به شما بفهمانم که تقصير خودم نيست!”
از نظر روانشناسی (Psychology) بعضي افراد نيز طوري دست ميدهند که انگار ميخواهند درختي را “هرس” کنند.
دست اين افراد در بالاي سر شما به پرواز در ميآيد و انتظار دارند شما انگشتر آنها را ببوسيد.
از نظر روانشناسی (Psychology) شيوه دست دادن بعضي ديگر نيز طوري است که دستشان را به عقب “مي کشند.”
آنقدر سريع دستشان را بعد از دست دادن عقب ميکشند، که فقط نوک انگشتان شما به دستشان ميرسد.
از نظر روانشناسی (Psychology) گروهي نيز طوري دست ميدهند که انگار ميخواهند “هفت تير بکشند.
” دستشان را آنقدر مستقيم دراز ميکنند که شما ميخواهيد جلوي آن را بگيريد و به آنها بگوييد، “تو را به خدا
شليک نکن!” البته يادم نرفته است. گروهي هم “دو دستي” دست ميدهند.
مهم نيست بعد از دست دادن چه ميگويند، چون به هر حال شما ميدانيد آنها يا به دنبال راي شما هستند، يا
به دنبال پول يا بدنتان.
شيوه دست دادني که وقتي در موردش صحبت ميکنم، خيلي ناراحت ميشوم، “دست دادن با دست تر” است.
اگرچه چند ده سال از آن دوران ميگذرد، ولي هنوز دوران دبيرستان يادم نرفته است که هميشه هنگام دست
دادن دستانمتر بود و ديگران عصباني ميشدند.
به همين خاطر، کمتر سعي ميکردم در جمع افراد مثل دوستان خوش شانسم ظاهر شوم. وقتي با دستتر به آنها دست
ميدادم، آنها سعي ميکردند به روي خودشان نياورند. راهي براي حل مشکل سردي و رطوبت دستانم نداشتم.
هر کاري که ميتوانستم انجام ميدادم.
در مورد خيسي و سردي دستانم دروغهاي کوچکي ميگفتم. وقتي دستانشان را براي دوستي دراز ميکردند تا
دست بدهند، وانمود ميکردم که دستشان را نديده ام.
سرانجام مجبور شدم هميشه يک دستمال با خودم داشته باشم تا قبل از اينکه بخواهم با کسي دست دهم،
خيلي سريع با آن دستانم را خشک کنم.
ولي اين روش هم خيلي جواب نداد. به هر حال خشک کردن دستها خيلي به اصطلاح تابلو بود و از طرفي دستانم
هم بيش از حد خيس ميشدند. انگار دستانم کارخانه توليد رطوبت شده بودند.
در ماه ژوئن هر سال در مدرسه ما يک مراسم اهداي جوايز به نام “بهترين ها” برگزار ميشد.
در سالن کنفرانس جايزهاي به بهترين ورزشکار و بهترين دانش آموز در زمينه ارايه بهترين نقاشي در کلاس هنر، بهترين
پروژه علمي و بهترين مقاله در کلاس نويسندگي خلاق داده ميشد. من افتخار اين را پيدا کردم که آخرين جايزه
را تصاحب کنم.
وقتي تصور ميکردم که بايد جلوي همه دانش آموزان مدرسه با دستان خيس دست دهم، لذت آن لحظه باشکوه
از بين ميرفت. دعا ميکردم شخصي که جوايز را اهدا ميکند، وقتي با من دست ميدهد، خيلي بابت خيسي
دستانم ناراحت نشود و من نيز کمتر خجالت بکشم.
زماني که آن روز بزرگ فرا رسيد، با دقت خودم را براي کاهش اين مشکل آماده کردم. همراه با ساير بهترينهاي منتخب
مدرسه در سکوي سالن منتظر بوديم. دقيقا در لحظهاي که نام من اعلام شد، توانستم مثل سگي که از درون
رودخانه بيرون ميآيد و خود را تکان ميدهد، يواشکي دستم را سريع تکان دهم. سپس با دستمالي که قبلا پنهان
کرده بودم، سريع آن را خشک کردم. خوب طبيعتا دستمال هم دست من را ميبوسيد و به رطوبت آن خوش آمد گفت!
با افتخار و با گامهاي بلند به روي سکو رفتم و با دست راست به خانم لي که جايزهها را ميداد، دست دادم.
هنوز دست راستم در دست او بود که او با دست چپش جايزه را به من داد. هر دوي ما به سمت عکاس برگشتيم
و او نيز دکمه دوربين را فشار داد. ولي دوربين فلاش نزد.
دوباره دکمه را فشار داد. هيچ خبري نشد. عکاس زير لب گفت که بايد لامپ تکرار دوربين را عوض کنم. سراغ کيف عکاسي
خود رفت تا لامپ را عوض کند. خانم لي دستم را رها کرد، در حاليکه کم کم داشت عرق از آن سرازير ميشد.
در طول دو دقيقهاي که عوض کردن لامپ دوربين طول کشيد، خانم لي در مورد لذت نويسندگي خلاق با حاضران در
سالن صحبت کرد، چون متوجه خجالت من شده بود.
اما او خيلي متوجه نبود که درون من چه خبري است. او نميدانست که دانههاي عرق دارند از دستم به روي زمين
ميريزند و کم مانده استخر آبي در کف زمين ايجاد شود.
واي، عکاس آماده عکس گرفتن شد. خانم لي دوباره راست ايستاد و دوباره تکرار کرد، “تبريک ميگويم، ليلي.” سپس لوح
را بالا گرفت. در آن لحظه وحشتناک ديگر چارهاي نداشتم. نميتوانستم باز هم به دروغ هايم متوسل شوم و
بگويم، ظرف همين دو دقيقه گذشته کمرم رگ به رگ شده است.
يا مثلا نميتوانستم بگويم ناگهان تصميم گرفتم به جاي نويسنده شدن جراح يا شايد نوازنده پيانو در کنسرتها
شوم و به همين خاطر نميتوانم به کسي دست دهم، چون انگشتان دستم خراب ميشوند!
خانم لي با لبخند بزرگي که به لبانش داشت، دست راستش را به سمت من دراز کرد. به آن خيره شدم، در حاليکه ترس
وجودم را فرا گرفته بود. حتي فکر اينکه بايد اين ماهي خيس و سرد (دستم) که پشتم پنهان کرده بودم را به
خانم لي دهم، برايم وحشت آور بود. چند ثانيه گذشت که واقعا چند ساعت برايم طول کشيد، چون همه حاضران در
سالن داشتند پوزخند ميزدند. راه برگشت نداشتم و بايد دست يخ زده و مرطوبم را به دستان گرم و خشک او ميدادم.
وقتي دست دادم، انگار باد سردي از قطب شمال وزيدن گرفت و لبخند گرمش را به يخ مبدل نمود.
وقتي خانم لي دانش آموز بعدي را صدا زد، مجبور شد به سراغ کيفش که روي کف سکو بود برود و دستمالي را از آن بيرون
بياورد و دستانش را خشک کند. البته شايد غرضي از اين کار نداشت.
ولي وقتي که داشتم از سکو پايين ميآمدم، از خجالت داشتم ميمردم و مثل يک گاو که داشت روي سکو راه
ميرفت، پايين آمدم. همه زدند زير خنده.
اين اتفاق در دهه 70 افتاد و اين فاصله زماني واقعا خودش عمر يک آدم است.
تا همين امروز، وقتي آن لحظه به يادم ميآيد، دوباره همان درد را احساس ميکنم. اين درد آنقدر تازه است که احساس
ميکنم امروز در روزنامه تيتر “نوجوان خجالتي قصد داشت معلمش را غرق کند (همه کشور در خطر غرق شدن هستند)” را چاپ کردهاند.
در طول اين چند سال، متوجه شده ام که من تنها نيستم. امروزه بعضي افراد تقريبا به اندازه آن روز من دچار مشکل تعرق
دست هستند. خوشبختانه اين مشکل روش درمان نيز دارد. علوم مدرن هم مثل طبل تنها تبليغات راه مياندازد
و داروهاي ضد تعرق را تجويز ميکند.
به عبارتي اگر فلان دارو باعث کاهش تعرق زير بغل شد، براي تعرق کف دست نيز مفيد است.
ولي دستانم هنوز هم در لحظات مهم عرق ميکنند و هنگام پوشيدن لباس براي شرکت در فلان رويداد، هيچ داروي
ماليدني يا اسپري پيدا نميکنم که برايم مفيد باشد. از مواد ضد تعرق قديمي که درون بطري ريخته ميشود،
استفاده ميکنم. اين مواد را با دستان بدون دستکش به زير بغل هايم ميمالم.
ولي به اندازه کافي به شما گفته شده است که بايد هنگام دست دادن چه کارهايي انجام نداد.
بهتر است کمي از کارهايي که بايد انجام داد صحبت کنيم. درست مثل زماني که براي معاينه ساليانه به پزشک
مراجعه ميکنيد و او به ضربان قلب شما گوش ميدهد و با چراغ قوه، نوري کور کننده را به درون چشمانتان
ميفرستد، من نيز به عنوان يک متخصص دست دادن به پنج نکته اشاره ميکنم.
1. آيا در حال نگاه کردن به چشمان يکديگر هستيد؟
از نظر روانشناسی (Psychology) اين واقعا جزء اصليترين نکات است. با اينحال به علت کمرويي يا عدم توجه،
بسياري از افراد اين لحظه مهم از تماس را از دست ميدهند و به اطراف نگاه ميکنند.
يک ترفند به شما ياد ميدهم از نظر روانشناسی (Psychology) تا مطمئن شويد اعصاب چشم در محلي
صحيح متمرکز هستند:
در هنگام جلو و عقب رفتن دستان، رنگ چشم کسي که به او دست ميدهيد را به ذهنتان بسپاريد.
2. آيا تارهاي انگشتان شست شما يکديگر را لمس ميکنند؟
منظور از اين تارها چيست؟ دست خودتان را پاي بزرگ اردک در نظر بگيريد. تارهايي که از آن صحبت ميشود، بخش لايه
مانندي است که بين انگشتان پاي اردک قرار دارند. از نظر روانشناسی (Psychology) در واقع در مورد شما
ميتوانم بگويم که اين تارها، لايه بين انگشت شست و انگشت سبابه شما ميباشند.
هر بار که به کسي دست ميدهيد، ميخواهيد دستتان را آنقدر جلو ببريد تا با اين قسمت از دست شما
و دست طرف مقابل به يکديگر برسند و همديگر را با صميميت لمس کنند.
وقتي با اطمينان دستتان را براي دست دادن به کسي جلو ميبريد، مطمئنا از اينکه تعداد زيادي از افراد خودشان را عقب
ميکشند يا نميگذارند شما جلو بياييد، متعجب خواهيد شد.
آنها نميگذارند که تارهاي مذکور دستشان، دست شما را لمس کنند.
در واقع اين حرکت سيگنالهاي زير آستانهاي به سمت شما ارسال ميکند.
اين سيگنالها نشان ميدهند که آنها از صميمي شدن و نزديکي با شما ميترسند.
3. آيا روي استخوانهاي دست طرف مقابل فشار ملايمي وارد ميکنيد؟
منظور چيست؟ اين استخوانها در واقع استخوانهايي هستند که در پشت دست قرار دارند.
من از فشار ملايم صحبت کردم.
از نظر روانشناسی (Psychology) بعضي افراد که خيلي هنگام دست دادن به دست ديگران فشار ميآورند،
استخوان خرد کن ميگويم.
اين استخوانهاي کوچک لطيف و قابل فشرده شدن (مچاله شدن) هستند و هر چقدر پيرتر شويد، انعطاف آنها کمتر
شده و سختتر ميگردند.
4. آيا کف دستانتان به اندازه کافي به هم نزديک ميشوند، به طوريکه ميتوانيد يک تيله شيشهاي را بين کف دست خودتان و کف دست طرف مقابل نگه داريد؟
از نظر روانشناسی (Psychology) اگر کف دستتان را از طرف مقابل به عقب بکشيد، يک سيگنال زير آستانهاي به او ارسال
خواهيد کرد و او به طور نيمه خودآگاه احساس ميکند چيزي را از او مخفي ميکنيد.
در واقع شما مثل کودکي براي او به نظر خواهيد رسيد که چيزي را در دستان خود پنهان کرده است.
5. آيا کف دستانتان 100% به کف زمين عمود است؟
از نظر روانشناسی (Psychology) اگر برآمدگي انگشتانتان به سمت بالا و کف دستتان به سمت پايين باشد، در واقع داريد
ميگوييد، “من رئيس هستم! هر چيزي که ميگويم، بايد همان شود.
اگر بگويم بپر، بايد در جواب بگوييد، *چقدر؟*” اگر کف دستتان بالا باشد، نوعي حس گدا بودن را به طرف ميرسانيد
و او احساس خواهد کرد که بايد در کف دستتان انعام يا چيزي بگذارد.
از نظر روانشناسی (Psychology) با اين پنج نکته، در کمترين زمان ممکن مهارت کاملي در دست دادن بدست خواهيد آورد.
حالا اصول دست دادن پنج ستاره را ياد گرفتيد. اجازه دهيد کمي بيشتر به جزئيات بپردازيم.
چقدر بايد تلمبه بزنيد؟ منظورم اين است که هنگام دست دادن چقدر بايد دستتان جلو و عقب رود؟
دو بار بايد کافي باشد. مبادا طرف مقابل فکر کند که ميخواهيد آب را از چاه تلمبه کنيد. به بازويتان نگاه کنيد.
آيا صاف است يا خميده؟ اگر خيلي صاف باشد، طرف احساس ميکند شما وحشت زده هستيد و به عبارتي به او
ميگوييد، “جلو نيا!” اگر خيلي بازويتان خم باشد و به عبارت ديگر خيلي به طرف مقابل نزديک شويد،
ممکن است باعث نگراني طرف مقابل شويد. او ممکن است بترسد آنقدر دستش را محکم به طرف خود بکشيد
که ديگر نتواند آن را به عقب برگرداند.
از نظر روانشناسی (Psychology) اگر به جلو کج شويد، به او علامت ميدهيد، “من شما را دوست دارم و ميخواهم به
شما نزديکتر شوم و با شما صميميتر باشم.” يا اگر به طرف عقب کج شويد، همان پيامي را به طرف ميرسانيد که
در زبانهاي مختلف جهان متداول است. به عبارتي به طرف ميفهمانيد که، “سعي ميکنم تا آنجا که از
لحاظ اجتماعي بد نباشد از شما دور شوم.”
و البته با يک دست، دست دهيد، مگر اينکه بخواهيد به طرف مقابل مثلا بابت مردن طوطي او تسليت بگوييد.
در انتهاي دست دادن، کمي درنگ کنيد. اگر به خوبي ارتباط چشمي برقرار کنيد و کمي هم هنگام لبخند زدن دندان هايتان
پيدا باشد، احساس صميميت خوبي را به شخص ميرساند. تنها با دست دادن ميتوان چنين احساس عميقي
را به افراد منتقل کرد.
چگونه می توانم در این دوره شرکت کنم ؟
این دوره به صورت حضوری می باشد و در موسسه تجسم خلاق به نشانی :
تهران ، میدان هفت تیر ، خیابان قائم مقام فراهانی پلاک ۳۹ ط اول
برگزار می شود.
در صورت هرگونه سوال می توانید با واحد پشتیبانی ما به صورت تلفنی و تلگرام ارتباط بگیرید.
واحد پشتیبانی و راه ارتباطی با مرکز تجسم خلاق
۰۲۱۸۸۳۰۲۵۲۳
۰۹۰۱۱۵۹۴۹۴۳
کانال تلگرام مجموعه تجسم خلاق
صفحه اینستاگرام مجموعه تجسم خلاق
این دوره توسط دکتر آرام به صورت حضوری برگزار می شود. علاقمندان برای شرکت در دوره با مرکز تجسم خلاق تماس بگیرند.