پليانا شاد و خندان ميشود
پليانا شاد و خندان ميشود
فهرست مطالب مقاله
پليانا شاد و خندان ميشود
چند هفته بعد خيلي به من سخت گذشت. احساس ميکردم يک دود سمي درونم را ميفشارد و هر چه انرژي دارم را
بيرون ميريزد. با هر نفسي که تو ميدادم، انگار ترس به جاي هوا به داخل ريه هايم ميرفت
و هنگام بازدم همان شادي باقيمانده را هم بيرون ميدادم. بيست و پنج پوند وزن کم کردم و کل لذت زندگي ام
به دست فراموشي سپرده شد. در اواخر ماه آگوست 110 پوند وزن داشتم…
در ماه سپتامبر متوجه شدم که فقط خالق اثر “روزهاي سخت ” نيستم. به يکباره متوجه شدم کسي
که نويسنده کتاب “چگونه ميتوان با هر کسي در مورد هر چيزي صحبت کرد ” از صحبت کردن با مردم ميترسد.
نويسنده کتاب “چگونه ميتوانيد کاري کنيد که همه عاشق شما شوند ” ديگر حتي نميتوانست براي جذاب ساختن ظاهر
خود از ماتيک و پودر استفاده کند. براي پاسخگويي به تلفن، از سيستم اتوماتيک استفاده ميکردم
و فقط به تماسهايي جواب ميدادم که کاملا ضروري بودند. تهيه کنندههاي کاستهاي من
(که اتفاقا “اطمينان در گفتگو” نام داشتند) به تازگي تبليغاتي را در سطح کشور براي فروش آنها شروع کرده بودند.
و من نيز مثل کودکي شده بودم که براي محافظت از خودش پشت دامن مادرش پنهان ميشود و از صحبت با همسايهها
ميترسد. کتابم با عنوان “گفتگو به شيوه افراد برنده ” به تازگي به بازار عرضه شده بود و بايد
سفر خودم به عنوان نويسنده اين کتاب را لغو ميکردم، چون اگر کسي با من مصاحبه
ميکرد، صدايم بيشتر شبيه “گفتگو به شيوه افراد بازنده” شبيه بود.
کوچکترين کار تبديل به چالشي بزرگ و دشوار برايم شده بود. با حالتي مبهوت و سرد در سالن فروشگاه ميايستادم و به
قفسه سوپها نگاه ميکردم. پيش خودم ميگفتم، آيا سوپ گوجه فرنگي بايد بخرم يا سوپ سبزي؟
شايد هم بايد سوپ جوجه يا سوپ گوشت بخرم.
واقعا نميتوانستم انتخاب کنم. بعضي اوقات پيرزن فقيري را ميديدم که تک تک پرتقالها را ميفشرد تا تصميم بگيرد کوپن
خود را خرج کدام غذا کند. در آن لحظه از صميم قلب حاضر بودم جاي آن پيرزن بودم. به هر حال او ميتوانست انتخاب کند.
دوستم فيل حيران و نگران بود. براي اينکه بيشتر من را سوال پيچ نکند، به او گفتم که
از يک مشکل هورموني مخصوص خانمها رنج ميبرم، چون آقايان هرگز در مورد مسائل زنان سوال نميکنند.
ولي هر روز که ميگذشت ميدانستم ذهنم بيشتر در حال ذوب و تحليل رفتن است.
به سراغ گئورگيو رفتم که کاپيتان کشتي بود. ذاتا آدمي بود که به افراد ديگر خيلي توجه ميکرد. من را به کابين کشتي
خود برد که معمولا اواخر هفته به آنجا ميرفتم. مدتي پيش او بودم و او کاملا به خواستهها و نيازهايم توجه ميکردم.
برايم آشپزي ميکرد، مراقبم بود و حاضر بود هر کار ناممکني را برايم انجام دهد. هدفش اين بود که در اين
دوران کابوس وار، به من زياد سخت نگذرد.
بعضي اوقات واقعا اعتقاد داشتم که اين يک کابوس است و اگر به اندازه کافي بلند جيغ بکشم، از خواب بيدار
خواهم شد. ولي افسوس که نميتوانستم از اين بيماري مرموز بيدار شوم.
ولي متاسفانه ماه سپتامبر تازه آغاز يک وحشت وصف ناپذير بود که سه ماه و پانزده روز و هفت ساعت طول کشيد.
در ماه اکتبر، چک کردن ايميلها يا تسفيه دفترچه چک و پرداخت قبضها واقعا ذهنم را ناراحت ميکرد.
اعداد روي صفحه ميرقصيدند و من را مسخره ميکردند. وقتي چک ميکشيدم، اعداد را غلط يا پس و پيش
مينوشتم و باعث مشکلات سردرد آوري ميشدم.
(افراد مسئول جمع آوري زبالهها نيز قاعدتا بايد ميخنديند و چکي که بابت دستمزد به
آنها ميدادم را به من باز ميگرداندند. چون مثلا ممکن بود به جاي دادن چک 44.65 دلاري، به
آنها چک 4,465.00 دلاري ميدادم.) عبارات “از قسمت خط چين تا بزنيد و ببريد” يا “شماره حساب را ب
ر روي چک خود بنويسيد” انگار من را مسخره ميکردند. آيا آنها هيچ ترحمي به شخص بي پناه
و مظلومي مثل من نميکنند؟
چگونه می توانم در این دوره شرکت کنم ؟
این دوره به صورت حضوری می باشد و در موسسه تجسم خلاق به نشانی :
تهران ، میدان هفت تیر ، خیابان قائم مقام فراهانی پلاک ۳۹ ط اول
برگزار می شود.
در صورت هرگونه سوال می توانید با واحد پشتیبانی ما به صورت تلفنی و تلگرام ارتباط بگیرید.
واحد پشتیبانی و راه ارتباطی با مرکز تجسم خلاق
۰۲۱۸۸۳۰۲۵۲۳
۰۹۰۱۱۵۹۴۹۴۳
کانال تلگرام مجموعه تجسم خلاق
صفحه اینستاگرام مجموعه تجسم خلاق
این دوره توسط دکتر آرام به صورت حضوری برگزار می شود. علاقمندان برای شرکت در دوره با مرکز تجسم خلاق تماس بگیرند.