پيوند روان درماني و مديتيشن
پيوند روان درماني و مديتيشن
اختلاف بين اين دو در تکنيک اصول و اهداف چنان شديد است که به سختي مي توان احتمال پيونآنها را پذيرفت
مديتيشن راهي است که فرد به تنهايي و بدون دخالت ديگران مي پيمايد
اما روان درماني نياز به دخالت مستقيم فرد ديگري دارد هدف روان درماني بازگرداندن
بيمار به وضعيت عادي است اما هدف مديتيشن عبور فرد از مرحله عادي به سطحي بالاتر از رشد و تکامل دروني است
پيوند روان درماني و مديتيشن
اختلاف بين اين دو در تکنيک اصول و اهداف چنان شديد است که به سختي مي توان احتمال پيوند آنها را پذيرفت
مديتيشن راهي است که فرد به تنهايي و بدون دخالت ديگران مي پيمايد اما روان درماني نياز به دخالت مستقيم فرد ديگري دارد
هدف روان درماني بازگرداندن بيمار به وضعيت عادي است
اما هدف مديتيشن عبور فرد از مرحله عادي به سطحي بالاتر از رشد و تکامل دروني است
عليرغم اين اختلافات ظاهري هر دو روش به تقويت ضمير و کشف ناخودآگاه رشد و تکامل دروني انسانه
حل مشکلات تمرکز ايجاد آرامش و کسب تجربياتي ماورا احساس مي پردازند
در ارتباط دادن مديتيشن و روان درماني چند نکته حائز اهميت است
1- درمانگري که مديتيشن را توصيه مي کند بايد خود داراي تجربه جدي و واقعي در اين زمينه باشد
2- پيشرفت بيمار در روان درماني بايد با توجه به نقاط قوي شخصيت وي صورت گيرد
چون در بخش هايي که چنين مشخصاتي ندارند پيشرفت کندتر است
با تقويت بخش اصلي دروني بخش هاي ديگر وي را تقويت مي کنيم
3- مديتيشن هاي خاص را مي توان براي کشف مشکلات بخصوصي در روان درماني و در رابطه با افراد بکار برد
و موجب ثبات شخصيتي فرد شد هرچند مديتيشن تنها درصورتي موثر است
که طبق برنامه روزانه حداقل براي دو هفته اجرا شود
4- تکنيک هاي تمرکز را مي توان به عنوان بخشي از ساعات درمان يا بخشي
از درمانگري بکاربرد يعني بيمار قبل يا بعد از کار روان درماني به تمرين مديتيشن بپردازد
5- انتقال صحيحي اطلاعات در مورد مديتيشن به بيمار و اموزش وي ضروري است
ضعف ما به علت از دست دادن بخشي از وجودمان است که با مديتيشن تلاش مي کنيم آنرا باز يابيم
تا در زندگي احساس راحتي نموده و با ديگران ارتباط بهتر و کاملتري برقرار سازيم
امروزه پس از سالهاي طولاني که از عمر تحقيقات روان درماني مي گذرد پي برده ايم که ناديده گرفتن
بخشي از وجود انسان موجب پرداخت غرامت سنگيني مي شود ما به هر دو قسمت وجودي خود نيازمنديم
هر دو را بصورت بالقوه در خود داريم
در نيمه اجتماعي خويش با کار سخت در اجتماع حضور فعالي مي يابيم
و در نيمه دروني خويش مسير زندگي را تعيين نموده تا با قدرت اراده و تاثير بيشتري عمل کنيم
اين نيمه دروني ما به زندگي مفهوم و اعتبار بخشيده و موجب مي شود با اجتماع رابطه بهتري برقرار کنيم
ارتباط هويت را واقعيت مي بخشد و هويت ارتباط را امکان پذير مي سازد
مديتيشن راهي است براي شناخت آن نيمه دروني هر فرد
عدم آگاهي از اين نيمه دروني موجب سرکوب و ايجاد محدوديت هايي براي بشر مي شود و چه بسا انسان منشا اصلي اربتاط با اجتماع را از دست مي دهد
کساني که با تمرينات مداوم اين نيمه دروني خويش را کشف کرده اند به آرامش صفا لذت صميميت و عدم نگراني رسيده اند