دکتر آرام : روانشناس بالینی و سلامت عضو انجمن روانشناسان آمریکا ، مترجم مولف ، محقق علوم متافيزيك، فرا روانشناسي ، مغناطیس درمانی ، مخترع و مبتکر تکنیک های ویژه تجسم خلاق

چگونه به منفی گویی درونی با خود خاتمه دهیم؟

چگونه به منفی گویی درونی با خود خاتمه دهیم؟

چگونه به منفی گویی درونی با خود خاتمه دهیم؟ آیا می دانید چه چیزی زندگی را سخت میکند؟ جواب ساده است: خود ما! این خود ما و مغز بزرگ و پیچیده ماست که انگار به دنبال بدبختی ست، گفتارهای منفی را تکرار می کند، ترس واهی ایجاد می کند، و کلاً زندگیمان را در تمامی موقعیت ها دشوار میکند. هر کشمکشی که روزانه تجربه می کنیم، هر ایراد، هر نارضایتی و هر مشکلی می تواند یک دلیل اساسی داشته باشد: ذهن ما و داستان هایی که می بافد! از آنجا که وظیفه مغز ایمن نگه داشتن ماست، به طور مداوم با احتیاط عمل میکند. وظیفه مغز تضمین بقای ماست، نه تضمین یک تجربه لذت بخش از زنده بودن!

 

منفی گرایی و اثرات آن در زندگی روزمره

حتی وقتی همه چیز خوب پیش می رود مغز منفی گرا به دنبال ترساندن ما است

حتی وقتی همه چیز خوب پیش می رود صدایی در درون ما میگوید :

“مراقب باش! اتفاق در حال وقوع است.” اینجاست که وحشت ایجاد می شود و ما نگرانی آزار دهنده ای از احتمال از دست دادن همه چیزهای خوبی که داریم را تجربه می کنیم. مغز ما شرطی شده که داستان های جالبی که البته مجاب کننده هم هستند، به ما بگوید تا بر ما تاثیر بگذارد که از روی ترس و نگرانی نا معقولی عمل کنیم. این واقعا زجر آور است. قبل از اینکه این موضوع را بدانید، شروع به باور این داستان ها کرده و گمان می کنید که درست هستند . و به شکل یک اعتقاد در ذهنتان ثبت می شوند، حتی اگر درست نباشد. ما به سفر زندگی خود ادامه می دهیم و بر اساس همان باور اشتباه عمل می کنیم. مسئله اساسی این است که این عذاب را خاتمه دهیم. بعضی اوقات ما بسیار عذاب می کشیم. گاهی برای یک مدت طولانی آن را تحمل می کنیم. ما عذاب می کشیم به این خاطر که درک نمی کنیم که مشکل خود ما هستیم و راه حل هم پیش خود ماست!

داستان من از خود گویه های منفی:

حدود یک سال قبل این عقيده تکراری و باور عمیق را با خود داشتم که “من یک مادر بد هستم. ” مانند بسیاری از اندیشه های خود زنانه ما، این یکی هم آهسته در گوش ما زمزمه می کند و بي سر وصدا زهرش را می پاشد. ما متوجه حضورش می شویم اما چون تشخيص دادن آن از واقعيت مشکل است، اجازه می دهیم که باقی بماند. چون ذهن ما با صدای خودمان با ما حرف می زند، به نظر می رسد که واقعی و درست است. در هر صورت، در این مورد، من یقین داشتم و داستانش را باور کرده بودم. کاملأ احساس میکردم یک مادر بی لیاقت هستم، هرکاری میکردم تا سرم شلوغ باشد و از پسر کوچکم دور بمانم.

واقعأ غم انگیز بود. این راز را در اعماق ذهنم مخفی نگاه میداشتم (حالا شما هم میدانید) از بیرون آدمها می دیدند که من روی کارم تمرکز کرده ام-خوب خیلی از بچه های دیگر هم به کودکستان می رفتند.  و از درون، قلبم غصه دار بود. حقیقت این بود که من خودم را در کارم غرق کرده بودم چون فکرمی کردم از پسش برنمی آیم. ترسیده بودم! هر چه بیشتر دوری میکردم، بیشتر روی کارم متمرکز میشدم، حالم بدتر میشد و کارهایم بیشتر ثابت میکردند که “من مادر بدی هستم”. داشتم به معنای واقعی خودم را عذاب میدادم. میبینید چگونه خودم را نابود می کردم؟ در نبردهای درونی ذهن هیچکس برنده نیست.

 

 چگونه به منفی گویی درونی با خود خاتمه دهیم

در نبردهای درونی ذهن هیچکس برنده نیست

 چگونه به منفی گویی درونی با خود خاتمه دهیم: با رسیدن به خود آگاهی

رسیدن به این خودآگاهی که این افکار جزئی دلیل این بودند که فرزندم را به کودکستان بسپرم و یا خودم را موظف کنم روی کارم تمرکز کنم، مانند این بود که ناگهان از یک خواب بد بپرم. وقتی به پسر کوچک دلبندم (که حالا تقریبأ دو ساله است) نگاه می کنم، که به زندگی ام شادی و گرما بخشیده است، موجی از احساسات مرا در بر می گیرد، آمیخته ای از احساس گناه به خاطر از دست دادن یک سال از زندگی پسرم و احساس قدردانی عمیق به خاطر آموختن این درس ارزشمند. من پیشانی ام را روی پیشانی نرم و کوچکش میگذارم، چشم های قهوه ای روشنش عمیقأ به روحم نفوذ می کند.

و من آرام زمزمه می کنم :” پسرم دوستت دارم. از حالا به بعد قول می دهم از هر لحظه ی با تو بودن لذت ببرم. مامان حالا تو را می فهمد.”

اینطور شد که تصمیم گرفتم دوباره کنار پسرم بمانم. تصمیم گرفتم برنامه کاریم را طوری تنظیم کنم که دوباره بتوانم یک مادر تمام وقت باشم. بدون هیچ غمی، هیچ دروغی و بدون هیچ سوء استفاده ای (از خودم).  من شانس تازه ای در این وظیفه مهم یافتم، البته این بار بدون توهمات و بدون احساس گناه. می خواهم همیشه باشم با همه سختی هایش. حتی قبل از اینکه یک مادر باشم همیشه حسی دلسرد کننده درونم جریان داشت که اغلب باورش می کردم و این باور در قالب یک گفتار منفی راجع به خودم موجب درد عمیقی می شد و انرژی حیاتی ام را می گرفت. احساس می کردم که دیگر بریده ام و نمی توانم شاد باشم.

چگونه به منفی گویی درونی با خود خاتمه دهیم؟ اندیشه محدود کننده در ذهن آدمی

فکر می کنم آخرین چیز قبل از این باور که “من مادر بدی هستم” این اندیشه محدود کننده در ذهنم بود که”من دوست داشتنی نیستم”. حتی همین چند هفته پیش که در کنفرانسی در نیویورک در برابر آدم های غریبه ایستاده بودم احساس تنهایی می کردم. و این فکر در ذهنم بود که ” من یک بازنده هستم. هیچ کس مرا دوست ندارد.” بی معنی ست، حتی احمقانه هم به نظر میرسد که بی پرده راجبش حرف بزنیم.  اما من اصولأ عقیده دارم که چنین افکاری همه ما را تا حدودی تسخیر می کند. چه از این افکار آگاه باشیم چه نباشیم روی ما تأثیرمی گذارند، و به ما آسیب می رسانند. با همه اینها فکر نمیکنم این افکار هرگز ذهنمان را ترک کنند، که این خود تناقضی است!

چرا که این مقاله در این مورد است که “چطور به صحبت های منفی با خود خاتمه دهیم”. اگر نمی توانیم کاملأ به منفی حرف زدن با خود پایان دهیم، می توانیم به واقعیت تازه ای برسیم که حرفهای منفی را باور نکنیم. می توانیم آگاهی را تمرین کنیم تا تشخیص دهیم این افکار چه زمانی اتفاق می افتند و انتخاب کنیم که به ضرر خودمان کاری نکنیم. می توانیم بگوییم “ممنونم که با من در میان می گذاری” یا “تمامش کن”.  یا خیلی ساده تشخیص دهیم که مغز ما مثل یک میمون مست و دیوانه است که حرفهای احمقانه میزند و لازم نیست آنها را جدی بگیریم. 

خوب چگونه به منفی گویی درونی با خود خاتمه دهیم؟

 چه افکار دلسرد کننده ای مدام در ذهن تان تکرار می شوند؟ چه گفتارهای خود آزارانه و محدود کننده ای وجود دارد که مغز شما سعی در اثبات درستی آنها دارد (یا اثبات کرده است)؟  یک لحظه دست از خواندن بکشید و فکر کنید. این اواخر (یا همین حالا) برای چه نگران و دلواپس و مضطرب شده اید؟ چه افکاری در سر شما تکرار می شوند؟ فهرستی تهیه کنید. به آن توجه کنید.  آنگاه نور آگاهی را بر آن بتابانید. وقتی رو به نور می ایستیم سایه ها پشت سر ما می افتند.

انواع افکار منفی

افکار ناراحت کننده و منفی را دور بریزید

 

در زیر برخی از این افکار رایج آمده است:

  • من آنطور که باید خوب نیستم.
  • من زشتم.
  • من زیادی چاق/دراز/کوتاه/جوان/پیر هستم.
  • من احمقم.
  • او هرگز دوستم نخواهد داشت.
  • من دوست داشتنی نیستم.
  • من پدر یا مادر بدی هستم.
  • من آدم خیلی بدی هستم.
  • یک جای کارم اشتباه است.
  • من هیچوقت به اندازه کافی وقت ندارم.
  • من لیاقت … را ندارم.
  • من نمیتوانم.

همه اینها (و بیشتر) توهماتی ساخته ذهنمان هستند که به طور قابل توجهی توانایی لذت بردن از زندگی را محدود می کنند. وقتی در این توهمات غرق می شویم، گنجینه های نهفته در لحظه حال را از دست می دهیم. گذشته از اینها، لحظه حال، همه چیزی است که داریم. یک بار که از دستش بدهیم، برای همیشه رفته است.

در صورت هرگونه سوال می توانید با واحد پشتیبانی ما به صورت تلفنی و تلگرام ارتباط بگیرید.

واحد پشتیبانی و راه ارتباطی با مرکز تجسم خلاق

۰۲۱۸۸۳۰۲۵۲۳

۰۹۰۱۱۵۹۴۹۴۳

https://t.me/aramgroup 

کانال تلگرام مجموعه تجسم خلاق

اینستاگرام  

صفحه اینستاگرام مجموعه تجسم خلاق

مطالب مرتبط

چگونه افکار منفی را از خود دور کنیم (دور کردن افکار منفی)

دور کردن افکار منفی چگونه افکار منفی را از خود دور کنیم افکار گوناگون ...

چگونه افکار منفی را برای همیشه کنار بگذاریم؟

   چگونه افکار منفی را برای همیشه کنار بگذاریم؟   یکی از مشکلاتی که بسیاری از ما ...

اعتماد به نفس چیست ؟

اعتماد به نفس همه ما میدانیم که داشتن اعتماد به نفس در هر کاری ...

اختلال اضطراب اجتماعی

اختلال اضطراب اجتماعی بیشتر افراد در موقعیت های خاص مثل مصاحبه برای استخدام یا ...

به جای نگرانی درباره زندگی، زندگی کنید

به جای نگرانی درباره زندگی، زندگی کنید روانشناسان همواره تاکید دارند که سلامت روان انسان‌ها ...

روانشناسی استرس در حین ورزش کردن

روانشناسی استرس در حین ورزش کردن این نوع استرس ها و اضطرابها در حین ...

دیدگاهها

بدون دیدگاه